این عکس یکی از دوسجون هاست که پیش دوسجونهاش بوده!
امشب مسافر بودم خوب عکسنگار درنیومد شاید سیو و از رو سیستم نیگا کنید بهتر باشه! حلال بفرمایید!!!!
راستش این پست آخر سالی کمی با پستهای قبلی فرق میکنه چون تایپ نگار هم داره!
اما همیشه دوست داشتم این شخصی نگارهام حرف الکی توش ننوشته باشم، الان که نگاه میکنم بجز حرف بزرگان رو که نقل قول کردم، باقیش ....
اما امشب مسافرم، پشت یه کامیون نوشتتیده بودند که /سفر یعنی اعتراض/ نمیدونم شاید هم واقعا سفر یعنی اعتراض، امروز تو یه جاده بیابون خشک خشک بود، دل اسمون هم که خیلی وقته بغض کرده، همه چی و همه جا بغض داره، همه منتظر که یکی سفرش رو بس کنه، اما نمیدونم چرا بازم هم خیابونها... آدمها.... خانه ها.... احساسها... عشق ها .... همه چیز نشونه ای از آدمادگی رو که باید کسب کرده باشند کمتر از خودشون بروز میکنن!
سفر من هم اعتراضه، باید از خودم فرار کنم، چندوقتیه حس میکنم داره یه /من/ به دنیا میآدم که خطرناکه، باید یه جریمه ی شیرین بشم، یه جریمه ی لذیذ با بوی سیب و طعم یاس! و احساس خیسی!
راستش میخواستم واسه تو هم بنویسم، واسه خودم، واسه خیلی های دیگه اما وقتی حسش نباشه! یعنی وقتی ... بگذریم، عیدتون مبارک، نوروز روز قشنگیه، روزیه که بالاخره یه نفر سفرش رو اونجا به پایان میبره، و همه جا سبز میشه، بارون بازم دلش واسه زمین تنگ نمیمونه! آسمون آینه بودنش رو بیخیال میشه! و با دریا به رقص درمیآد! و اون روزه که باید نشست و گفت: که یکی هست و نیست جز او ....
موضوع مطلب :