• وبلاگ : 
  • يادداشت : يه جور ديوار، اين سو كشان سوي خوشان و آن سو...
  • نظرات : 3 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    نميدونم واسه اين مطلب نظر دادم يا نه اما ميخوام يه چيزايي بگم! (ميدونم كه نگفتمشون چون حس الانه!)

    اين پست رو دوست داشتم، حتي اين‏ش رو:

    "اين سو کشان سوي خوشان، آن سو کشان با نا خوشان...يا بگذرد يا بشکند، کشتي درين گرداب‏ها"

    تلنگر خوبي بود. کاش هميشه يکي باشه و گوش دل‏تون رو بگيره و بياره بنويسين تا يه تلنگري بزنين به يکي که اين سو نشسته، دلم ميلرزه! پس اين شب يلداي غيبت کي سر مياد تا به ما نشون بده، تا دل ما رو بگيره و راه راست رو نشونمون بده تا...

    و راست گفتيد، پشت ديوار موندن و گريستن چاره نيست، بايد از ديوار رد شد و به خورشيد رسيد، کاش بالهام رو زخمي نکرده بودم، کاش درگير دنياي بزرگترا نشده بودم، کاش پرده نساخته بودم و خود حجاب خود نميشدم. کاش .... (باقي‎ش مال خودم و خودش!)

    ممنون ازين تلنگر که دل ما رو زير و رو کرد!

    راستي آهنگ وب هم خيلي خوب بود.

    حق نگهدار.

    پاسخ

    سلام/ دادين/ آره اين سو كشان سوي خوشان .... / تلنگر چيزه خوبي خدا رحمتش كنه ميگفت هر چي هم بزرگ شديد بريد يكي رو گير بياريد موعظتون كنه موعظه چيزه خوبيه! / وقتي كه تابو تحمل دوري ما تاب نياره انتظار هم سر مياد امن از منتظري كه فكر ميكنه منتظره ولي فقط به درد گردو بازي ميخوره! / به خورشيد رسيديم و غبار آخر شد / هميشه يه بچه ي خوب رو به عنوان دوستم از دست ندادم ولو خيلي سالش بشه! / من كه گرفتار شدم در پس صد معركه سخت سوي خدا بهر رضا سخت دعايم بكنبد